نکیر و منکر پس از سوالهای معمول در مورد خدا و دین و پیرو پیغمبر رو به موسوی میگن: آقا جان شما نامه عملت سیاهه. باید بری جهنم.
موسوی: برو ببینم . تو نامه عملم چیز شده ؛ یعنی دستکاری شده. من قبول ندارم.
نکیر: اون کسی که نامه عمل تو رو نوشته خدا مشخص کرده. مورد اعتماد خدا بوده. موسوی: نخیر آقا جان. من میگم دستکاری شده. شما هم باید قبول کنید.
منکر: آقا این طوری حرف نزن. با این حرفت داری نعوذبالله خدا رو می بری زیر سوال. با این گرز میزنم تو سرت ها!!!
موسوی: آقا فضا رو چیز نکنید؛ یعنی امنیتی و نظامی نکنید. همین شما ها هستید که با این کاراتون فضای اختناق و چیز رو؛ یعنی دیکتاتوری بوجود می آورید. حالا که این طور شد من اصلا خدا رو هم قبول ندارم. باید یه کمیته چیز یاب، منظورم حقیقت یابه، تشکیل بشه که بی طرف باشه.
نکیر خطاب به منکر: میگم این یارو یکی دو تختش کمه ها. این مثل اینکه حالیش نیست که اینجا آخر خطه. هنوز هم کلش بو قرمه سبزی میده.
موسوی: آقایان در گوشی صحبت کردن از نظر اسلام مشکل داره. من خودم یادمه که امام (رحمه الله) یه روز به من فرمودند موسوی جون. من گفتم بله آقا. اجازه بدید دستتون رو چیز کنم؛ یعنی ببوسم. ایشون نگذاشتن. بعد به من گفتند . . .(در همین هنگام نکیر و منکر صحبت میر را قطع می کنند ) نکیر و منکر ( با عصبانیت) : مردکه نفهم. اینجا انتخابات نیست. قیامته.
موسوی: آقا قانون چیزه، یعنی قانونه. قیامت و انتخابات نداره . شما ها همتون قانون گریز هستید. اصلا آقا از وقتی که همین دار و دسته شما بحث قیامت رو در جامعه مطرح کرد یک فضای فوق امنیتی در جامعه ایجاد شد که امید به چیز مردم، یعنی امید به زندگی مردم خیلی کم شد. شما که همه دنیا هم دست خودتونه. هر کار بخواهید میکنید.
موسوی (در حالی که با نگاه خود به دنبال دوربین می گردد ادامه می دهد): مردم من اگر خدا می شدم این اخلاق ها رو از جامعه چیز می کردم ؛ یعنی در واقع حذف می کردم. من این قیامت رو برمی داشتم. این اصلا توهین به انسانیت و بشریت و خلاف چیز بشر، یعنی حقوق بشر است. چه معنی دارد که شما این جوانها رو ستاره دار می کنید. چرا دو دستگی می کنید. خودی و غیر خودی و بهشتی و جهنمی می کنید. نکیر و منکر همین طور هاج و واج و در نهایت عصبانیت به موسوی نگاه می کنند.
در همین حال نکیر می گوید: حالا چند لحظه خفه خون بگیر تا یه چند تا پرونده از کارهایی که در زمان زنده بودن کردی بهت نشون بدیم. نشون بدیم؟ بدیم؟ و چند تا از کارهای زشت و بد بد جناب میر به ایشون نمایش داده می شود.
بعد منکر می گوید حالا بگو. حالا چی؟ ناگهان میر که شدیداْ از این کار نکیر عصبانی بود با لحنی کاملاْ مضطرب و عصبانی گفت: شما ها خجالت نمی کشید پرونده ی همسر بنده رو (ببخشید اینجا اشتباه لپی بود، «پرونده ی بنده» صحیح است) رو گرفتین جلوی من و نشون من می دهید. شما به جای اینکه بیایید برای مردم پرونده سازی کنید برید یه فکری به حال چیز سالی، یعنی خشکسالی و این سیل و زلزله هایی که همش از سوء مدیریت شما حاصل شده بکنید.
اصلاْ من به خاطر همین مشکلات و احساس چیزی که کردم؛ یعنی احساس خطری که کردم به این دنیا اومدم که جلوی این چیزا رو بگیرم. من نمی دونم این حضرت باری تعالی به جای اینکه حضرات عتید و رقیب را بگذارند تا ملت رو بپایند، بروند یه فکری به حال مدیریت این دنیا بکنند. البته اینها همش ناشی از چند نکته در مدیریت است از جمله ماجراجویی و بی ثباتی، رفتارهای نمایشی و قهرمان نمایی و شعاری، خیالبافی و خرافه گرایی، خلاف گویی و پنهان کاری، خود محوری و قانون گریزی، افراط و تفریط است و ... و بنده آمده ام که با اینها چیز کنم، یعنی مقابله کنم.
کلمات کلیدی: